غلامحسن مقیمی 1
فصلنامه معرفت شماره 138
چكیده
از آنرو كه نظرات و افكار سیاسی امام خمینی قدسسره توسط خودشان مدوّن نشده است و ایشان به تناسب وقایع و حوادث سیاسی ـ اجتماعی دیدگاه خود را بیان مینمودهاند، استخراج و تبیین شالودههای فكری و مبانی نظری ایشان در عرصه سیاست، از جمله سؤالات و مباحث مهم اندیشه سیاسی امام است. علاوه بر آنكه در اینباره تاكنون تلاشهای علمی ناچیزی صورت گرفته است.
برای مطالعه اندیشه سیاسی حضرت امام از منظر مبانی نظری، تاكنون رهیافتهای متفاوتی ارائه شده است. اما با یك جمعبندی و نگاه كلی میتوان گفت كه رهیافتها به تنهایی نمایانگر ابعاد مختلف اندیشه سیاسی امام نیستند و هر كدام از آنها، وجهی از وجوه اندیشه سیاسی ایشان را معناكاوی میكند.
بدین لحاظ، برای كشف زوایای مختلف آراء سیاسی امام قدسسره، به ناچار باید تركیبی از روشها و رهیافتهای معرفتشناختی، هستیشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی، كلامی، فلسفی، فقهی و عرفانی را اتخاذ كرد.
این نوشتار با روش اسنادی و بر اساس مبانی مزبور، اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره را واكاوی مینماید و به این نتیجه مهم میرسد كه تحلیل اندیشه سیاسی امام بدون الگوی تركیبی مبانی مزبور، ناقص و فاقد اعتبار علمی است.
كلیدواژهها: امام خمینی، اندیشه سیاسی، مبانی نظری، مبانی رفتاری.
مقدّمه
بیتردید، آراء و اندیشههای سیاسی هر اندیشمندی مبتنی بر پیشفرضهای نظری است. از این پیشفرضها، كه همانند نخ تسبیح اجزای گوناگون آراء سیاسی را انسجام میدهد، به «مبانی، استراتژی، مقوم و یا اصول موضوعه نظری» نام برده میشود.
برای مطالعه اندیشه سیاسی از منظر مبانی نظری، تاكنون رهیافتهای متفاوتی ارائه شده است؛ از جمله: 1. معرفتشناختی، هستیشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی، فرجامشناختی؛ 2. فلسفی و علمی؛ 3. عقلانی و عرفانی؛ 4. كلامی، فقهی و... . اما با یك جمعبندی و نگاه كلی نسبت به رویكردهای مزبور میتوان گفت: این رهیافتها به تنهایی نمایانگر ابعاد گوناگون اندیشه سیاسی حضرت امام نیستند و هر كدام از آنها، وجهی از وجوه اندیشه سیاسی ایشان را معناكاوی میكند.
بدینترتیب، برای تحلیل زوایای گوناگون آراء سیاسی امام و پاسخ به شبهات، ابهامات و متناقضنما بودن اجزا و عناصر مختلف اندیشه سیاسی ایشان، این سؤال اصلی مطرح است كه چه راهكار مبنایی وجود دارد؟ این تحقیق
با تحلیل مبنایی و اصول بنیادین اندیشه سیاسی حضرت امام، به این پاسخ میرسد كه جمود در یك یا چند مبنا و جزءنگری در آراء سیاسی امام، موجب درك ناقص و برداشت ناصحیح از اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسرهمیشود.
نكته مهم دیگر در فهم مبانی و شالوده آراء سیاسی حضرت امام در تفكیك مبانی نظری و رفتاری ایشان نهفته است. این تفكیك كمك میكند تا از برخی زیربناهای كنشی و رفتاری امام خمینی قدسسرهاز قبیل تكلیفگرایی، ضرورت حفظ نظام، ضرورت حفظ وحدت و... غفلت نشود.
مبانی نظری اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره
1. مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی
مبادی و مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی امام راحل در شریعت اسلام، اجتهاد لازم، عقل نظری و حكمت عملی نهفته است.
1ـ1. مبنای معرفتشناسی
نقطه آغاز بنیادهای اندیشه سیاسی امام، معرفتشناسی و شناختشناسی ایشان است. طرز تلقّی وی به مسئله شناخت، معرفت، كشف حقیقت، ابزار و ملاك درك حق و باطل، روشهای وصول به حقیقت و رفع حجابها و موانع درك حق، از جمله مهمترین مباحث این باب هستند.
اولین نكته در مبانی معرفتی امام این است كه ایشان همانند دیگر اندیشمندان مسلمان معتقد است چیزی در خارج از ذهن انسان وجود داشته و قابل شناخت است و چنین شناختی بینالاذهانی و قابل انتقال نیز است.
نكته دوم اینكه ایشان همانند همه حكیمان مسلمان، منابع و راههای معرفت و شناخت را متعدد و تركیبی از وحی، عقل، قلب، حس و تجربه میداند و معتقد است جمود در یكی از آنها موجب عدم وصول به معرفت و شناخت حقیقی است. به بیان دیگر، ابزار شناخت و معرفت سیاسی وی، تركیبی است؛ فلسفی، عرفانی، فقهی، كلامی، اصولی و تاریخی. بدینترتیب، بین منابع شناخت و ابزار شناخت كاملاً تناسب و هماهنگی وجود دارد.
سومین نكته به جایگاه و ارزش منابع شناخت معطوف است. از منظر ایشان، هر كدام از منابع و ابزارهای شناخت بخشی از معرفت حقیقی و كامل را نشان میدهند و غفلت از هر كدام موجب شناخت ناقص است. از منظر امام قدسسره، «ایمان فقط این نیست كه... خدایی است... باید با مجاهدات به قلبش برساند.» 2 ایشان در زمینه شناخت اشیا نیز میگوید: كلیاتش را فلاسفه میگویند، بعضی مراتبش را هم اهل عرفان بیان میكنند. 3 بنابراین، از منظر امام راحل، معرفت چندلایهای و چندبعدی است.
علاوه بر چندوجهی بودن شناخت، مرحلهای و مدرج بودن منابع شناخت نیز در اندیشه سیاسی امام نقش حساسی را ایفا میكند. از منظر امام، مبدأ حركت معرفت از حس و تجربه است كه در مرحله بالاتر توسط عقل و برهان تكمیل میشود و در سیر صعودی خود به یقین شهودی میرسد و در نهایت، تمامی مراحل پیشین باید به محك وحی سنجش شود. زبان فلاسفه، زبان عرفا و فقها در صورتی كه با زبان وحی تطبیق داشته باشد حجت است. 4 از اینرو، مشروعیت همه چیز به وحی معطوف است.
چهارمین نكته، ارتباط معرفت و تهذیب نفس است. از منظر ایشان، اگر معرفت با تزكیه پیوند نخورد معرفت حقیقی حاصل نمیشود؛ زیرا همه معارف، حتی علم توحید كه بالاترین علم است، اگر همراه تهذیب نباشد، طریقت برای حقیقت نمیگردد. 5 بنابراین، همانگونه كه پیامبر درونی (عقل، قلب و حس) بدون پیامبر بیرونی (وحی و نبوت) مصیب و كاشف حقیقت نیست، معرفت درونی و بیرونی نیز اگر با تزكیه نفس قرین نگردد، حجاب حقیقتاند. «علوم شرعیه، علوم عقلیه و ...، اینها وسیلهاند برای رسیدن به مقصد و هر كدام كه ما را بازدارند از آن مقصد، دیگر علم نیست؛ این حجاب است، ظلمت است، حجاب ظلمانی است.» 6
بنابراین، شناخت و معرفتشناسی كه زیربنای تمامی مبانی نظری اندیشه سیاسی محسوب میگردد، هم ممكن است، هم متعدد، و مرحلهای و هم نیازمند معیاری در ماورای زندگی انسانی و سیاسی، كه از آن به علوم نقلی تعبیر میشود. البته روشن است كه تمامی دانشها و معارف (حتی دینی) صرفا ماهیت طریقیت برای وصول به حقتعالی دارند، وگرنه تمامی دانشها خود ظلمت و حجاب هستند؛ چراكه از منظر امام، مقصدْ توحید واقعی است نه توحید علمی؛ یعنی معرفت، اگرچه از تجربه حسی شروع میشود، ولی باید نهایتا به تجربه درونی و معنوی ختم شود. ثمر عملی این دیدگاه كه معرفت نظری را با معرفت عملی گره میزند در شرایط حاكمان و مدیران حكومتی بروز و ظهور مییابد كه عملاً بین «چگونه حكومت كردن» با «چه كسی باید حكومت كند» پیوند منطقی معناداری ایجاد میكند.
2ـ1. مبنای هستیشناسی
در جهانبینی الهی، هستیشناسی در كنار جامعهشناسی و انسانشناسی مهمترین و زیربناییترین اصل به شمار میرود. 7 مهمترین مسائل و موضوعات آن عبارتند از: ماهیت هستی و جهان، علت محدثه و مبقیه هستی، سرانجام هستی، هدف از آفرینش جهان، و سنتها و اصول حاكم بر هستی. جهانبینی و هستیشناسی امام مبتنی بر حكمت متعالیه صدرایی و اصالت وجود است. این جهانبینی كه در برابر جهانبینی ماتریالیستی معاصر (اعم از لیبرالیسم یا كمونیسم) قرار دارد، هستی را دارای هدف، مبدأ، معاد، نظام اكمل و جلوه ظهور حقتعالی میداند. از اینرو، امام در پیامی كه به گورباچوف فرستاد، مشكل و علت فروپاشی نظام كمونیستی را نه مالكیت دانست و نه آزادی، 8 بلكه مشكل را مبارزه بیهوده با خدا و گرایش به جهانبینی مادی قلمداد كرد:
مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را حس دانسته... هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را كه ماده ندارد، موجود نمیدانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی، وحی، نبوت و قیامت را یكسره افسانه میدانند. در حالی كه معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از حس و عقل میباشد و چیزی كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم میباشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است.9
توحید در اندیشه سیاسی امام بر مبنای وحدت در كثرت و كثرت در وحدت استوار است. خداباوری در زندگی سیاسی به معنای حركت در مسیر سنّت، قوانین و نظام اكمل و عادلانه هستی است؛ باور به هماهنگی ماده و معنا، اخلاق و سیاست، تكوین و تشریع، دنیا و آخرت، حاكمیت الهی و مردمی، و حركت تكاملی و سیر الهی داشتن انسان. اندیشه سیاسی «در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقل بجز خدای تعالی نیست... دیگر موجودات... ربط محضاند... صفات، آثار و افعالشان نیز مستقل نیست.» 10 از اینرو، حاكمیت مطلق از آن خداست.
در اندیشه سیاسی توحیدمدار امام، نظام هستی احسن، عدالتمحور و هدفمند میباشد و عبث آفریده نشده است. بر همین اساس، هدف از تأسیس حكومت اسلامی اقامه عدل و برقراری نظام عادلانه است. 11
هستیشناسی امام خمینی قدسسره، سلسله مراتبی است. این مراتب عبارتند از: عالم ملك، عالم ملكوت و عالم لاهوت. از اینرو، ایشان میفرماید:
عالم ملك، دنیاست و عالم ملكوت عالم غیب است ... كه انسان به سمت آن (آخرت، بهشت و جهنم) در حركت است... عالم ناسوت، عالم كثرت و عالم لاهوت، عالم وحدت است.12
عالم ملك و دنیا كه عالم محسوس است، مرتبه نازله هستی است و عالم ملكوت كه عالم غیب و ماوراء طبیعت است عالمی است كه ملكات صالحه و فاسده در آن ظاهر میشود13 و عالم لاهوت كه عالم الوهیت و وحدت است، مرتبه عالی و فنا در الوهیت است.14 بدینترتیب، از منظر امام، چون پارادایم توحید بر تمامی روابط هستی حاكم است، باید این پارادایم بر تمامی روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و انسانی نیز حاكم باشد.
انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است و لذا محتوای این اصل در همه شئون انقلاب سایه افكنده است. در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسانها باید برای او یعنی برای رضای او عمل كنند... همه روابط بین انسانها، چه اقتصادی و یا غیراقتصادی...15
از این اصل اعتقادی] توحید] اصل آزادی بشر را میآموزیم كه هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم كند... از این اصل [توحید] ما نیز معتقدیم كه قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است... از همین اصل اعتقادی ما الهام میگیریم كه همه انسانها در پیشگاه خداوند یكسانند... برابر [هستند].16
بنابراین، قرائت امام از هستی به گونهای است كه نه تنها توحید هویتبخش رفتار و كنش سیاسی است، بلكه در بسیاری موارد همراه با امداد غیبی خداوند است:
من احساس میكنم كه بسیاری از مسائل بود كه بدون اینكه ما بفهمیم انجام میگرفت. این جور نبود كه ما نقشهای كشیده باشیم برای این كار، و این نبود جز اینكه خدا هدایت میكرد.17
ما ندانیم كه دلبسته اوییم همه مست و سرگشته آن روی نكوییم همه
هرچه بوییم زگلزار گلستان وی است عطر یار است كه بوییده و بوییم همه
جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود در غم اوست كه در گفت و مگوییم همه18
این اشعار به خوبی نشاندهنده هستیشناسی عرفانی امام و اصل وحدت در عین كثرت است. از اینرو، هستیشناسی امام دارای تقدس است؛ چون همه عالم وابسته به او و مست عطای لحظه لحظه اویند.
2. مبانی انسانشناسی و جامعهشناسی
1ـ2. مبنای انسانشناسی
انسانشناسی كه دومین ركن جهانبینی محسوب میشود، سومین مبنای نظری اندیشه سیاسی امام خمینی قدسسره تلقّی میگردد. مسائل و مباحث مهم انسانشناسی كه تأثیر جدّی در اندیشه سیاسی دارند عبارتند از: آیا انسان آزاد است یا تحت جبر ساختارهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است؟ آیا سرشت انسان نیك است یا موجودی گرگصفت است؟ آیا انسان كمالجو و سعادتطلب است؟ آیا انسان موجودی مدنیالطبع است؟ پاسخ به پرسشهای مزبور و دیگر سؤالات انسانشناسی، به طور نظری سمت و سوی اندیشه سیاسی را در زندگی سیاسی اجتماعی امام خمینی تبیین میكند؛ چراكه در اندیشه سیاسی نظاممند و منسجم، تمامی عناصر انسانشناسی، هستیشناسی، جامعهشناسی، اخلاق، سیاست، حكومت و... با هم ارتباط منطقی و ارگانیك دارند.
از دیدگاه امام، انسان دارای قوّه شناخت، عقل و در مرحله بعد دارای قدرت اراده و اختیار در جهت سعادت یا شقاوت است. از اینرو، انسان مسئول موفقیتها، شكستها و تمامی كنشهای سیاسی اجتماعی خود است. 19
از منظر امام خمینی، انسان «مثل حیوان نیست كه یك حد حیوانی داشته باشد و تمام بشود؛ انسان یك حد مافوق حیوانی» 20 دارد. انسان موجودی است كه دو سر طیف «شدن» را دارد و در مسیر شدن محدودیت ندارد. «در طرف كمال به آنجا میرسد كه یداللّه میشود، عیناللّه میشود... غیر محدود است و در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیرمحدود است.» 21 بنابراین، انسان دارای دو بعد حیوانی و روحانی است و در هر دو مسیر هدایت و شقاوت، تربیتپذیر است و تمام عوالم غیب و شهود به صورت بالقوه در وجودش نهفته است. «انسان مجموعه همه عالم است»؛ 22 «عصاره هستی» 23 است.
از اینرو، برخلاف انسانشناسی سیاسی غرب، كه انسان را تكساحتی میداند، 24 او را بدسرشت (مثل هابز) و یا نیكسرشت 25 (مثل لاك و روسو) تقسیر نموده و بر همین اساس، به مهندسی سیاسی و اجتماعی حكومت پرداخته است، از منظر امام خمینی، انسان بالطبع گرایش به طبیعت و زندگی حیوانی دارد، ولی بالذات و بالفطره گرایش به توحید و زندگی معنوی دارد. 26
تلقّی دوساحتی امام از انسان، موجب شده است تا ماهیت و شكل حكومت ایشان دوساحتی گردد، به گونهای كه انسان در زندگی سیاسی، در سرنوشت خود، هم آزاد و دارای حق اختیار است و هم مكلف به احكام الهی برای پیمودن كمالات معنوی. 27 و البته این كمالطلبی هم فطری و هم بیحصر است:
خدای تبارك و تعالی... فطرت همه را چه سعید و چه شقی، چه خوب و چه بد، بر فطرت اللّه قرار داد و در سرشت همه انسانهاعشقبهكمالمطلقرا سرشت28
... و بشر انحصارطلب است، كمال مطلق را میخواهد29
كمال مطلق را تا ناقص است برای خودش میخواهد.30
از دیدگاه امام خمینی، انسان در مسیر شدن، هیچگاه مجبور ساختارهای جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی نیست، اگرچه تحت تأثیر است؛ چون «انسان در اجتماعات... تحت تأثیر واقع میشود»، 31 انسان «لامحاله تحت تأثیر موجودات این عالم قرار میگیرد، لكن همه اینها او را در هیچ كاری از كارهای اختیاریاش مجبور و مضطر نمیكند.» 32
متقابلاً امام در رابطه با تأثیر فرد بر جامعه بر این باور است كه «عمل یك شخص در یك جامعه اثر دارد... وقتی شما یك زشتی... [و یا]... یك عمل صالحی انجام دادید دیگران هم وقتی كه میبینند در آنها تأثیر میكند.» 33 بنابراین، امام خمینی نه به جامعه اصالت میدهد كه لازمه منطقی آن حكومت اقتداری و استبدادی است و نه به فرد اصالت میدهد تا منجر به حكومت تبرهنی و آزادی سكولاریسمی شود، بلكه دیدگاه انسانشناسی ایشان به گونهای است كه منجر به آزادی سیاسی مقید به كنش اسلامی میگردد. 34
2ـ2. مبنای جامعهشناسی
پس از معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی، زیربناییترین عنصر نظری اندیشه سیاسی امام خمینی، جامعهشناسی و نوع نگرش وی به جامعه است. رابطه هستیشناسی با جامعه، هدف جامعه، نسبت مصالح فرد و جامعه، و قوانین حاكم بر جامعه از جمله مهمترین موضوعات و مسائل مربوط به جامعهشناسی سیاسی هستند.
امام خمینی بر خلاف نحلههای ماركسیستی و سوسیالیستی كه انسان را اسیر جبر تاریخ و جامعه میدانند و نیز برخلاف مكاتب لیبرالی كه غرایز طبیعی انسان را محور و بشر را اسیر خواست نفسانی میپندارند، جامعه را در طول نظام هستی توحیدی تفسیر نموده و تمام مفاهیم، نقشها و ساختارهای جامعهشناسی سیاسی را با گزارههای دینی بازتولید میكند. ایشان معتقد است كه «مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهای حاكم در جامعه بوده و خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی» 35 است. امام با توجه به جهانبینی الهی خودش معیار و قوانین حاكم بر روابط جامعه را دستورالعملهای انبیای الهی میداند:
ما معتقدیم كه قانونگذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنانكه قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرّر فرموده است و سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است كه توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است.36
بنابراین، جامعهشناسی امام خمینی در یك نظام منسجم جامع و در طول هستیشناسی قابل تفسیر است. از آنرو كه در هستیشناسی امام، انبیا و معصومان علیهمالسلام فرستادگان خداوند برای هدایت فرد و جامعه هستند، تدبیر سیاسی جامعه نیز در انحصار آنان است؛ چون:
سیاست این است كه جامعه را هدایت كند، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت كند به طرف آن چیزی كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره كنند.37
امام خمینی جامعه را همانند انسان دوبُعدی میداند: یكی، بعد مادی، ساختاری، نهادی و شكلی است كه بیانكننده پیكره جسمانی و مكانیكی آن است و دومی، بعد روحانی، معنوی، عاطفی و ایمانی است كه بیانكننده جنبه ارگانیكی جامعه میباشد و البته آنچه جامعه را هویت و معنا میبخشد بُعد دوم وجودی جامعه است كه مبتنی بر فرد است:
در دنیای امروز، كه گفته میشود دنیای صنعت است، رهبران فكری میخواهند جامعه بشری را نظیر یك كارخانه بزرگ صنعتی اداره كنند، در حالی كه جامعه از انسانها تشكیل شده است كه دارای بُعد معنوی و روح عرفانی است و اسلام در كنار مقرّرات اجتماعی، اقتصادی و غیره به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تكیه میكند و در هدایت جامعه از این بُعد بیشتر برای هدایت انسان به طرف تعالی و سعادت عمل میكند.38
بدینسان، اندیشه سیاسی امام سیستمی و منظومهای است كه میان عقل نهادی و عقل ایمانی ارتباط منطقی و اندامواری ایجاد كرده و تعادل و تعامل منطقی آن دو را در گزارههای اسلامی جستوجو میكند.
مذهب اسلام همزمان با اینكه انسان میگوید كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن، به او میگوید: چگونه زندگی كن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم كنی.39
امام خمینی بر اساس دیدگاه منظومهای خود، جامعه را همانند انسانی توصیف میكند كه دارای عناصر و اعضای جسمی و روحی متعدد میباشد كه باید با تربیت الهی، بین اجزا و عناصر آن تعادل ایجاد شود. همانگونه كه غایت انسانشناسی امام، انسان كامل است، غایت جامعهشناسی وی جامعه فاضله و كامله توحیدی است.
امام جامعه توحیدی را به تصویر كشید كه تداعیكننده بعد اجتماعی یا به عبارتی، بازتولید جامعهشناسی اصل فلسفی، وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت بوده است. در واقع، امام این نظریه را در پاسخ به نظریه جامعه بیطبقه توحیدی جریانهای التقاطی، مطرح و بازتعریف نموده است. 40 بنابراین، مفاهیم كلیدی جامعه توحیدی از منظر امام، اصل وحدت در عین كثرت، تقسیم كار بین اجزا و عناصر، سلسله مراتبی و ارگانیك بودن عناصر آن، مقصد و غایت الهی داشتن و... میباشند كه تحت كلمه توحید به توحید كلمه میرسند.
جامعه توحیدی ... عبارت از جامعهای است كه با حفظ همه مراتب، یك نظر داشته باشند، كانه یك موجودند... همه با حفظ مراتبشان یك مقصد داشته باشند و آن یك مقصد الهی؛ كانه همانطوری كه یك جامعه توحیدی در خون بدن انسان است. انسان به منزله جامعه توحیدی است؛ چشم، گوش، دست، اینها؛ اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبردار. مغز فرمان میدهد، دست فرمان میبرد، اما همه یك راه دارند، همه برای این است كه این كشور فردی (انسان) را اداره كنند.41
در جامعه اسلامی كه مشترك مابین همه است، در كلمه توحید كه مشترك بین همه است، در مصالح اسلامی كه مشترك بین همه است با هم توحید كلمه كنند.42
مفهوم وحدت در جامعهشناسی امام دارای دو بعد داخلی و خارجی است. در بعد داخلی بیشتر در قالب «امت» در برابر مفهوم ملیت و قومیت مطرح است و در بعد خارجی و جهان اسلام در قالب مفهوم «امت اسلام»، «كنفدراسیون دول اسلامی»، «اخوت اسلامی» و... بیان شده است.
اسلام آمده است تا... یك امت بزرگ به نام امت اسلام در دنیا برقرار كند تا كسانی كه میخواهند سلطه بر این دولتهای اسلامی و مراكز اسلام پیدا كنند نتوانند... نقشه قدرتهای بزرگ... این است كه این قشرهای مسلم را كه خدای تبارك و تعالی بین آنها اخوت ایجاد كرده است... به اسم ملت ترك، ملت كرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا كنند بلكه با هم دشمن كنند.43
امام خمینی ضمن قبول ناسیونالیسم و ملیت به عنوان یك واقعیت اجتماعی، آنها را به عنوان كثراتی میبیند كه باید در ذیل مفهوم توحید به وحدت برسند. «اسلام در عین حالی كه وطن را آنجایی كه زادگاه است احترام میگذارد، لكن مقابل اسلام قرار نمیدهد. اساسْ اسلام است.» 44
امام خمینی بدون آنكه به مباحث خاص فلسفی، جامعهشناختی و معرفتشناسی، اصالت فرد، اصالت جامعه، اصالت فرد و جامعه، یا مباحثی همانند تقدم وجودی، تقدم ارزشی و یا تقدم معرفتشناسی وارد شود، در مورد تقدم مصالح جامعه بر مصالح فرد و یا بعكس، مصالح جامعه را با تكیه بر سیره اجتماعی پیامبران از نظر ارزشی مقدم بر مصالح فرد میشمرد 45 و غایت جامعه توحیدی خود را «اصلاح» و «عدالت» ترسیم میكند.
تمام انبیا از صدر بشر و بشریت... برای این بوده است كه جامعه را اصلاح كنند. فرد را فدای جامعه میكردند ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، ما فردی بالاتر از ائمّه علیهمالسلامنداریم. این افراد خودشان را فدا میكردند برای جامعه... سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد كه فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود، لیقوم الناس بالقسط. باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا كند.46
ائمه و فقهای عادل موظفند در... برقراری نظام عادلانه اسلام47 وقتی یك حكومت عدل الهی شد و عدالت را جاری كرد ... یك محیط آرام پیدا میشود، در این محیط آرام همه چیز پیدا میشود.48
از جمله مباحث مهم در جامعهشناسی سیاسی امام خمینی، موضوع تحولات اجتماعی و تغییرات انقلابی در ساختارهاست. در این رابطه، هدف اصلی و عنصرمحوری اندیشه سیاسی امام خمینی اندیشه اصلاحی بر مبنای تحولات روانشناختی و جامعهشناختی برای نیل به جامعه توحیدی است، كما اینكه امام در سالهای اول مبارزات سیاسی خود در پی اصلاح رژیم پادشاهی از طریق نصیحت و پند و اندرز بود.
از منظر امام، اگر گروه نخبگان جامعه اقدام به اصلاح حاكمان كنند مردم وارد صحنه مبارزه خواهند شد كه در پی آن بسیج و قیام مردم، آغاز و شروع انقلاب اجتماعی است.
در بحث انقلاب اجتماعی، سه سطح بحث وجود دارد: 1. علت و چرایی انقلاب؛ 2. ابزارها و نیروهای انقلاب؛ 3. آثار و پیامد انقلاب. امام در سطح علل و زمینههای انقلاب اسلامی ایران معتقد بود كه علت بروز نهضت و قیام، سیاستهای غلط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شاه بوده است كه موجب بحران مشروعیت خودش شد. سیاست اسلامزدایی شاه، 49 ظلم و ستم و اتكا به زور و سركوب مخالفان، 50 عدم مشاركت مردم در حاكمیت، 51 آگاهی سیاسی مردم از حقوق اسلامی خود، 52 وابستگی رژیم به بیگانگان و استعمار خارجی، 53 فساد مالی، اخلاقی و اداری رژیم، 54 تحول روحی و معنوی مردم، 55 امدادهای الهی 56 و... مجموعا شرایطی را فراهم نمود كه موجب وحدت مردم در تحت تعالیم اسلامی و رهبری واحد مذهبی گردید و در نهایت، قدرت اجتماعی تحولگرا، انقلاب را در صحنه سیاست ایجاد نمود كه منجر به بزرگترین انقلاب فرهنگی و مذهبی قرن شد. این انقلاب كه مبتنی بر سه اصل توحید كلمه، كلمه توحید و رهبری توحیدی بوده است، در نهایت با «تأییدات و امدادهای غیبی» 57 قرین شد و به پیروزی رسید. از منظر امام خمینی، آنچه كه موجب به وجود آمدن شرایط قیام و انقلاب اجتماعی و سیاسی میگردد، وجود شكاف و عدم تطابق آرمانهای حكومت با خواست و ایدئولوژی مردم است. 58 بنابراین، عدم تعامل منطقی و رضایتآمیز بین قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی موجب بحران مشروعیت و نارضایتی از وضع موجود میگردد كه اگر این شرایط با وحدت رهبری، ایدئولوژیكی و مردمی قرین شود بروز انقلاب اجتماعی اجتنابناپذیر است.
3. مبنای كلامی ـ فلسفی
برچسب ها: مقاله، امام خمینی، مبانی اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)،